یه معرفی کوتاه
علی آویان
متولد 1379 در شهر اهواز
- مربی زبان انگلیسی
- متخصص زبانآموزی مستقل
- کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه علامه طباطبایی تهران
- نویسنده و تولیدکننده محتوای آموزشی
- سابقه چندین ساله زبانآموزی به صورت مستقل از سال 1394
- سابقه چندین ساله مربیگری زبان انگلیسی از سال 1399
- تجربه مشاوره و خدمت به بیش از 100 زبانآموز به صورت یک به یک
ماجرای من و زبانآموزی مستقل
همه چیز از جرقههای کوچیک شروع شد.
کلاس اول بودم که پدرم کامپیوتر خرید و من به دنیای تکنولوژی جذب شدم.
هر وقت پدرم از این دستگاه استفاده میکرد، از سر کنجکاوی میرفتم ببینم داره چیکار میکنه و دقیقا لا به لای همین سرک کشیدنها، خیلی از چیزایی که امروز از کامپیوتر بلدم رو یادگرفتم.
چون بیشتر کلمههایی که پدرم موقع کار با کامپیوتر استفاده میکرد انگلیسی بود، باید حتما کلمهها رو حفظ میکردم تا بتونم حین کار با پدرم متوجه حرفاش بشم.
این اولین تماس جدی من با زبان حساب میشد، ولی انگیزه اصلی من برای یادگرفتن زبان این نبود.
یه روز پدرم از سر کار با یه سیدی برگشت که عکس یه جوجه تیغی آبی رنگ روی پاکتش داشت.
اولش فکر کردم کارتونه ولی پدرم گفت یه بازیه. اسمش Sonic بود.
نصب کردن این بازی اون اتفاقی بود که باعث شد شعله اشتیاق من برای یادگرفتن زبان روشن بشه.
ساعتها پای این بازی مینشستم، بدون اینکه ذرهای احساس خستگی کنم. آرزوم بود بفهمم سونیک و رفقاش دارن بهم چی میگن.
به خاطر همین، وقتی مادرم خبر باز شدن یه زبانکده نزدیک خونمون رو بهم رسوند، سریع رفتم ثبت نام کردم.
دو ترم رو با نمره 100 گذروندم، ولی بعدش متاسفانه آموزشگاه جمع شد.
چون جای دیگهای نزدیکمون نبود، یادگرفتن زبان تا چهار سال بعدش ول شد؛ درست تا آخرای کلاس چهارم که از ویس (یه جای کوچیک نزدیک اهوازه) به اهواز نقل مکان کردیم.
تابستون همون سال دوباره تو یه زبانکده نسبتا دور ثبتنام کردم.
همه چی فراموشم شده بود. برای همین دوباره ترمهایی که گذرونده بودم رو از نو شروع کردم، اما همینکه ترم اول تموم شد از ادامه انصراف دادم.
از یه طرف از روش تدریس موسسه خوشم نمیاومد، از طرفی هم موسسه خیلی دور بود و توی هوای شرجی اهواز کافی بود چند دقیقه بری بیرون تا خیس عرق بشی.
راه دیگهای هم برای ادامه دادن زبان نمیشناختم برای همین از یادگرفتنش قطع امید کردم.
البته پس ذهنم هنوز به یادگرفتن زبان علاقه داشتم و با اینکه تلاش خاصی نمیکردم، اکثر سرگرمیهام تو اوقات فراغت یه جوری به زبان ربط داشت.
فیلم و سریال و بازیهای کامپیوتری برنامه ثابتم بود. از همین راه بعضی وقتا یه سری کلمه یاد میگرفتم.
از راهنمایی تا دوم دبیرستان همینطوری خرده یادگیریهای پراکنده داشتم.
فقط این وسط زبان مدرسه هم اضافه شده بود که خوشبختانه چون یه آشنایی قبلی با زبان داشتم توی این درس همیشه نمرم بیست میشد.
اما دوم دبیرستان اتفاقی افتاد که همه چیز رو عوض کرد.
سر اولین جلسه کلاس زبان، معلم جدیددمون بعد از معرفی خودش و آشنا شدن با بچهها حرفی زد که مسیر زندگی منو تغییر داد.
یادمه گفت: «زبان چیز مهمی توی زندگی شماست، اما قرار نیست توی مدرسه یا جای دیگه به شما زبان یادبدن؛ خود شما باید زبان یادبگیرید.»
با اینکه قبل از اون خودم یه سری یادگیری پراکنده داشتم، هیچوقت فکر نمیکردم که بشه تنهایی زبان رو یادگرفت.
وقتی این حرفو از معلممون شنیدم، باور کردم که میشه و به خودم اجازه دادم این کارو بکنم.
همون روز برگشتم خونه و از کتاب زبانهایی که توی آشیو خونه داشتیم شروع کردم و چند روز ورق زنان مرورشون کردم.
یخورده بعد یه کتاب آموزش موضوعی واژگان انگلیسی به اسم English Vocabulary Organizer رو از داییم امانت گرفتم و پیش رفتم.
همون کتاب، پایه دانش زبانی منو ساخت و کمکم کرد زود پیشرفت کنم.
از اینجا به بعد بود که من دیگه توی دنیای زبان غرق شدم. هر روز برای یادگرفتن چیزای جدید تشنهتر میشدم.
روزهام رو پرکرده بودم از سرگرمیهای زبانی؛ از بازی و فیلم و سریال و موسیقی تا صحبت کردن با افراد انگلیسی زبان توی اینستاگرام و تلگرام.
اصلا توی اون دوران هیچی جز یادگرفتن زبان بهم کیف نمیداد.
یه سال تموم روز و شبم رو با زبان دمخور بودم و از هر فرصتی برای یادگرفتن زبان استفاده میکردم.
در حدی درگیر زبان بودم که حتی خوابهام هم انگلیسی شده بود! برای همین سرعت رشدم خیلی خیلی زیاد بود.
یادگیری من تا اینجا خیلی ماجراجویانه و از سر کنجکاوی بود، ولی از اینجا به بعد به این فکر کردم که اگه هدفمندتر و با برنامهتر پیش برم میتونم دستاوردهای بیشتری داشته باشم.
برای همین توی اینترنت دنبال روشهای مطالعه بهتر گشتم.
توی همون چند جست و جوی اول خیلی اتفاقی به کتابی به اسم Effortless English برخوردم که در مورد موثرتر کردن یادگیری زبان بود.
اینقدر این موضوع برام جذاب بود که تو یه نشست دو سه ساعته همشو خوندم.
از اون کتاب یه دید کلی نسبت به کارای درست و غلطی که انجام داده بودم پیدا کردم و یه برنامه جدید برای ادامه یادگیریم ریختم.
ولی دستاورد خوندن اون کتاب فقط این نبود. برای من یه سوال ایجاد شده بود. یه سول وسواس گونه.
از کجا معلوم این ایدههایی که من از این کتاب یادگرفتم بهترین ایدهها در مورد یادگرفتن زبان باشن؟
اصلا بهترین یا بهینه ترین روش یادگرفتن زبان چیه؟
برای پیدا کردن جواب، اینترنت رو در حد مهارت اون زمانم شخم زدم و از هرکی که فکر میکردم اطلاعاتی در این باره داره سوال پرسیدم.
هر چقدر که اطلاعات بیشتری جمع میکردم، گیجتر میشدم. هر کس برای خودش نظری داشت و حرفا اکثرا متناقض بود.
ولی همین منو برای پیدا کردن جواب مصممتر می کرد. با خودم گفتم میرم جواب این سوال رو از زیر سنگ هم که شده پیدا میکنم و همه زبان آموزا رو از این سردرگمی بزرگ خلاص میکنم.
این سوال منو به رشته ادبیات انگلیسی و دانشگاه علامه کشوند.
باعث شد خیلی سریع برای کسب تجربه تدریس وارد صنعت آموزش بشم و ساعتهای زیادی رو صرف یادگیری و تحقیق و تجربه کنم.
و دستاورد همه اینا دو چیز بود:
- هیچ بهترین روشی برای یادگرفتن زبان وجود نداره.
- به جای گشتن دنبال بهترین روش، باید مهارتهای زبانآموزی رو یادگرفت و به یه زبانآموز مستقل تبدیل شد.
اینطوری میشه بر اساس شرایط خاص زندگی، مسیر خاص یادگیری رو طراحی و مدیریت کرد و به بهینهترین شکل ممکن زبان رو یادگرفت.
بعد از رسیدن به این دو نکته، ایده راه انداختن یه کسب و کار آنلاین به فکرم رسید تا بتونم نتیجه ساعتها تحقیق و تجربه خودم رو با زبانآموزا به اشتراک بذارم و این شد که الان اینجام.
این روزا دغدغه اصلی من توسعه و ترویج زبانآموزی مستقل بین زبان آموزاست.
چون باور من اینه که با پرورش زبان آموزایی که مستقل و مسئولیت پذیر باشن، اثربخشی فرایند یادگیری زبان چندین برابر میشه.
برای همین شعارم اینه: «رو پای خودت زبان یادبگیر!»
چطور میتونم به رشد و پیشرفتت کمک کنم؟
اگه زبانآموز هستی و میخوای در سریعترین زمان ممکن به هدفت برسی، پیشنهاد میکنم توی «دوره جامع زبانآموزی مستقل» شرکت کنی.
توی این دوره، حاصل سالها تجربه و تحقیق توی مسیر زبانآموزی رو در کمتر از چند ساعت در اختیارت میذارم.
بعد از دیدن این دوره، میتونی با کمترین خطا و حداکثر بهرهوری نتیجهای که میخوای رو از یادگرفتن زبان بگیری.
لینک صفحه دوره: