تا به حال به سیر تکاملی ایدهها دقت کردهاید؟
شاید به نظر کمی بدیهی بیاید اما دقت در همین موضوع بدیهی نکتههای ارزشمندی به ما میآموزد که میتوان در زندگی به کار بست.
1
نیاکان ما در تعامل با محیط اطرافشان پدیدهای جهان را درک و در قالب ایدههایی در ذهن ذخیره میکردند. برای حل مشکلات، ایدههای مختلف باهم ترکیب میشدند و ایدههای جدیدتری میساختند. البته چون هنوز زبان مکتوب اختراع نشده بود، این ایدهها به شکل سینه به سینه منتقل میشد و خطر کم و زیاد شدن یا از بین رفتنشان وجود داشت. بعدها اما زبان تصویری شکل گرفت و حافظه تاریخی بشر توسعه پیدا کرد. نمونههای باقی مانده از زبان تصویری، نقاشیهای موجود در غارهاست؛ یادداشتهایی که به نسل بعد کمک میکرد از تجربیات نیاکان خود بهره ببرد.
2
بالاخره بعد از گذشت هزاران سال نمونه های پیشرفته تری از زبان، مخصوصا زبان نوشتار اختراع شد و راه را برای ثبت دقیقتر تجربیات باز کرد. یادداشتها به مقالهها، مقالهها به کتابها و کتابها به مجموعههای چند جلدی و دانشنامهها تکامل یافتند. البته این روزها اطلاعات جهان از طریق اینترنت و موتور جست و جوی گوگل در دسترس همه است. بعید نیست در دهههای آینده همه اطلاعات در فضای مجازی ذخیره شود و استفاده از کتاب تا حد کمیاب شدن کاهش یابد. ( البته برای من فرقی نمیکند در چه زمانی باشم، کتاب کاغذی را همیشه ترجیح خواهم داد)
3
همه آنچه که به عنوان «علم» تلقی میکنیم الگو هایی هستند که نیاکان ما در مواجه با پدیدهای مختلف زندگی پس از آزمون و خطا کشف، و با ثبت کردن به شکل مکتوب به ما منتقل کردهاند. این الگو ها اگرچه که مفید و کاربردی هستند، به دلیل قطعی نبودن با به دست آمدن دادههای جدید نقض و به روز رسانی میشوند.
با در نظر گرفتن تمام نکات بالا در خصوص میراث گذشتگانمان سه وظیفه اساسی داریم:
- اول اینکه شاگرد تجربه آنها باشیم و هرچه به زحمت آموختهاند را به آسانی از آن ها بیاموزیم و به کار ببندیم. (به قول نیوتون: بر شانه غول ها بایستیم)
- دوم اینکه وقتی به مرزهای علم رسیدیم، با آزمون و خطاهای تازه به تجربیات جدیدی برسیم و الگو های دقیق تری برای فهم هستی کشف کنیم. (به عبارت دیگر مرزهای علم را جا به جا کنیم)
- سوم اینکه تجربه گذشتگانمان را با تجربه خودمان بیامیزیم و برای آیندگانمان به ارث بگذاریم. ( مشعل علم نباید خاموش شود، بلکه باید از نسلی به نسل بعد دست به دست شود)
برای داشتن زندگی معنادار باید سهمی در پیشرفت تجربه بشر داشته باشیم و این کار جز با عمل به هر سه وظیفه ممکن نیست.
باری، به نظر میرسد حالا حالاها باید مشغول وظیفه اول باشم…